Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (3930 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
ganz im Vertrauen gesagt U میان خودمان باشد
jetzt einmal ganz unter uns U میان خودمان باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Wir sollten das lieber unter uns abmachen. U بهتر است که ما بین خودمان این را معین [حل] کنیم.
Wir mussten die ganze Zeit auch meine kleine Schwester mitschleppen. U تمام مدت ما باید خواهر کوچکم را با خودمان می بردیم.
Wir haben unsere eigenen Probleme. U ما مشکلات خودمان را داریم. [وقت نداریم به مشکلات شما برسیم]
Abkürzung {f} U میان بر
Zwischen U میان
eingreifen U پا در میان گذاردن
sich einmischen U پا در میان گذاردن
sich einmischen U در میان آمدن
einschreiten U پا در میان گذاردن
einschreiten U در میان آمدن
eingreifen U در میان آمدن
vermitteln U پا به میان گذاردن
intervenieren U در میان آمدن
intervenieren U پا در میان گذاردن
sich einschalten U در میان آمدن
sich einschalten U پا در میان گذاردن
Abkürzung {f} U راه میان بر
Zwischenparteilich U میان گروهی
von mittlerem Alter [in mittlerem Alter] [mittleren Alters] U میان سال
Zwischenzeitlich <adv.> U در این میان
bestücken U در میان گذاشتن
untereinander <adv.> U میان خودشان
unter allen U میان [بین] همه
unter anderen Dingen U میان چیزهای دیگر
Demarkationslinie {f} U خط فاصل [میان دو کشور]
Eine Ausnahme bildet ... U میان استثناء ... است.
unter anderem [u.a.] U میان چیزهای دیگر
Brotzeit {f} U غذای میان صبحانه و ناهار
Straßenkarte {f} U نقشه جاده [میان شهرها]
Jemandem ins Wort fallen U در میان سخن کسی آمدن
sein Ansehen bei den Kollegen U شهرت او [مرد ] میان همکاران خود
durch Wald und Flur U از میان جنگل و دشت چمن پوشیده
Friedenspfeife {f} U چپق صلح [در میان سرخ پوستان]
Vorlage {f} U پاس کوتاه از میان مدافعان [فوتبال] [ورزش]
Berme {f} U فاصله میان خاکریز و گود خاک برداری
Wir schlugen uns eine Schneise durch das dichte Unterholz. U ما یک راه باریک از میان بوته ها و درختان کوچک بریدیم.
etwas mangeln U چیزی را میان استوانه های دستگاه پرس گذاشتن
sich auskennen U آشنا باشد
Gesundheit! U عافیت باشد!
Vorsicht, Stufe! U حواست به پله باشد!
Diese Homepage sticht aus der Masse hervor [heraus] . U این وبگاه در میان [توده وبگاه ها] مورد توجه است.
Ich würde deine Chancen als gering einschätzen. U من تخمین می زنم شانس تو کم باشد.
Sie muss mindestens 40 sein. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
möglichst klein U اینقدر کم که امکان پذیر باشد
so klein wie möglich U اینقدر کم که امکان پذیر باشد
Da kann etwas nicht stimmen. U باید اشتباهی شده باشد.
bei Bedarf U اگر [وقتی که] نیاز باشد
Ansicht von einem Ende aus U نمایی که انتهای شی به طرف مشاهده گر باشد
ausgerechnet heute U از همه روزها امروز [باید باشد]
allenfalls <adv.> U اگر لازم باشد [در این وضعیت]
Es muss bis zehn Uhr fertig sein. U این باید تا ساعت ۱۰ آماده باشد.
Da fragst du noch? U این باید واضح باشد برای تو
der letzte Schrei U تازه ترین چیز [چیزی که مد باشد]
unter Umständen <adv.> U اگر لازم باشد [در این وضعیت]
Da kann etwas nicht stimmen. U باید اشتباهی روی داده باشد.
Haben Sie etwas nach hinten hinaus? U چیزی دارید که در پشت [هتل] باشد؟
Hast du eine Ahnung, wo er sein könnte? U تو نظری داری او [مرد] کجا می توانست باشد؟
in der Lage sein, etwas zu tun U موقعیتش [امکانش ] باشد که کاری را انجام بدهند
dein Wort in Gottes Ohr! <idiom> U امیدوارم که حق با تو باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
sich bewährt haben U برای مدت زیاد دوام آورده باشد
sich lohnen U ارزشش را داشته باشد [کاری را انجام دهند]
sofern nichts anderes festgelegt ist U مگر به ترتیب دیگری تعیین شده باشد
nicht zum Ansehen [Anschauen] [Film, TV] <adj.> U ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
grober Unfug U جرمی که مضر به حال جامعه باشد [قانون]
Außer ihr brauchte das niemand zu wissen. U به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
Abwärme {f} U ارتعاش گرما [که فراورده زاید از روندی باشد]
Scwarzes Schaf {n} U کسی که مایه ننگ وخجالت خانوادهای باشد
Ihr Wort in Gottes Ohr! <idiom> U امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
Amputierte [r] {f} {m} U آدمی که دست یا پا و یا عضو دیگرش قطع شده باشد
abhängig <adj.> U مفعولی یا اضافه ا [سمی که نه فاعل باشد نه منادی] [زبانشناسی]
vorbehaltlich anderweitiger Regelung U مگر اینکه به طور دیگر قید شده باشد
Fachidiot {m} U شخصی که فقط در رشته خود تخصص داشته باشد.
Muss das [ausgerechnet] heute sein? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
sich wie etwas [Nominativ] anfühlen U احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه]
Wir brauchen eine Umweltbehörde mit großer Schlagkraft. U ما به اداره محیط زیست که واقعا اثربخش باشد نیاز داریم.
Er hatte Pech, er war zur falschen Zeit am falschen Ort. U او [مرد] بدشانس بود که در زمان نامناصب در مکان نادرست باشد.
Die Preise verstehen sich inklusive Mehrwertsteuer und Bedienung. U منظور از قیمتها شامل مالیات بر ارزش افزوده و سرویس می باشد.
Ich glaube, daran besteht kein Zweifel. U من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
ladungsfähige Anschrift [Adresse] U آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق]
Diese Hose sieht kein bisschen anders aus als die anderen. U به نظر نمی آید که این شلوار از دیگران متفاوت باشد.
Der Schaden kann nicht aus Versehen verursacht worden sein. U آسیب نمی تواند به طور تصادفی پیش آمده باشد.
Eins [Zwei] im Sinn. U یک [دو] بر دست. [ریاضی] [در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
Unterbrechung {f} U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر [دوره حکومت موقتی]
Pause {f} U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر [دوره حکومت موقتی]
Eins [Zwei] im Sinn. U یک [دو] در ذهن داریم. [ریاضی] [در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
Abkürzung {f} U واژه ایکه از حرف اول واژهای دیگری ترکیب شده باشد
Haben Sie ein rollstuhl-gängiges Zimmer? U شما یک اتاق که قابل دسترس صندلی چرخ دار باشد دارید؟
es angebracht erscheinen lassen [Sache] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
Das Abkommen ist von großer Tragweite für die französische Politik. U این توافقنامه دارای پیامدهای مهمی برای سیاست فرانسه می باشد.
renovieren U تعمیر کردن [دستگاهی تازه که در کارخانه ساخته شده ولی ناقص باشد]
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
Das Opfer hatte nichts getan, was die Täter noch angestachelt hätte. U شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین [مجرمین] را تحریک کرده باشد.
Amigo-Geschäft {n} U معمله ای غیر قانونی که دو طرف سود می برند و اداره دولتی درگیر باشد
West-Nordwest {m} U میان غرب و شمال غرب
Nordnord-Ost {m} U میان شمال و شمال خاور
West-Südwest {m} U میان غرب و جنوب غرب
Nord-Nordwest {m} U میان شمال و شمال غرب
Süd-Südwest {m} U میان جنوب و جنوب غرب
Ost-Südost {m} U میان خاور و جنوب خاور
Ost-Nordost {m} U میان خاور و شمال خاور
Süd-Südost {m} U میان جنوب و جنوب خاور
Diese Methode hat sich als effektiv erwiesen, könnte aber dennoch verbessert werden. U این روش ثابت شده که موثر باشد، در عین حال می توان به آن بهبودی داده شود.
Klüngelgeschäft {n} U معمله ای غیر قانونی که دو طرف سود می برند و اداره دولتی درگیر باشد [تحقیر امیز]
Ich halte es nicht für klug, eine politische Meinung öffentlich auszusprechen. U من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
Die Antwort auf den Terrorismus muss bessere Geheimdienstinformation und bessere internationale Zusammenarbeit sein. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
Eines Tages möchte ich ein Pferd haben, das ganz mir gehört. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
Diatonik {f} U گامی که از پرده و نیم پرده های دیاتونیک تشکیل شده باشد
alle Mögliche tun U تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد
Homograph {n} U واژه ای که املای آن با واژه دیگر یکسان ولی معنی و تلفظ آن مختلف باشد
überflüssigerweise über etwas diskutieren [das sich nicht mehr ändern lässt] U بطور زاید در باره چیزی بحث کردن [چیزی که تغییر ناپذیر باشد]
Homograf {n} U واژه ای که املای آن با واژه دیگر یکسان ولی معنی و تلفظ آن مختلف باشد
Polizeirevier {n} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Dienstbezirk {m} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Revier {n} U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Sie hat zugesagt, mich am Freitag zu vertreten, aber ich würde den Bogen überspannen, wenn ich sie bitte, das auch am Samstag zu tun. U او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
sollen U منظور داشتن [منظور از این باشد که]
Jemanden mit Jemandem verkuppeln U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
1besser werden
1ernährten
2Funktionenschar
1Läuft bei dir
1اگر کار کردن من و کار نکردن من تفاوتی نداشته باشد
1aufverschidenen
0آدم باید کارش را دوست داشته باشد تا احساس خستگی نکند
0خرید بهترین یو پی اس 2018
0واژه ای که املای آن با واژه دیگر یکسان ولی معنی و تلفظ آن مختلف باشد
0واژه ای که املای آن با واژه دیگر یکسان ولی معنی و تلفظ آن مختلف باشد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com